مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه به پـیـشـوازی تـنهـاتـرین سـوار مدینه اگرچه آمده از کوفه، از حوالی غربت ولی نشـسته به روی دلش غـبار مدینه پس از حکایت کوچه ستارهها همه گفتند که هیچ کـار نـدارد دگـر به کار مدینه گشود سفرۀ دل را، شمرد آن همه غم را کـنار خـلـوت پـنهـانترین مـزار مدینه سقیفه و فدک و در؛ طناب و سیلی و حیدر و دید باز نگـفـته، یک از هـزارِ مدینه کنار تشت خمید و گریست داغ دلش را و داد خـاتـمه آخـر بـه انـتـظار مـدیـنه |